من و کانون

من و کانون

اخباری جامع از کانون منجیل
من و کانون

من و کانون

اخباری جامع از کانون منجیل

کلاغ ها


من کلاغ هارا دوست دارم 

با تمام خوبی ها و بدی هایشان

با ان پر های مشکین و صدای قار قارشان

خدایا شکرت مترسک مزرعه نیستم


سروده در 92/3/22 توسط حنانه

خرگوش


خرگوشم و خر گوشم 
ببین چه بازیگوشم
گوش بلندی دارم 
پاهای تندی دارم 
قهوه ای ام یا که سیاه 
اذیت نکن بچه ی ناز

سروده  در 91/2/15 توسط حنانه

تو

تو خدایی 

تو جهانی

تو یگانه مث ابی

نو به رنگ اطلسی ها

تو به رنگ افتابی

تو خدایی تو منانی

تو گلی یا جویباری

تو مثال اسمانی 

تو مثال مهتابی

تو که افریده ای اب 

دشت و کوه و دل و دریا

و مثال اطلسی ها 

پر بزن میان گلها


سروده در 91/6/12 توسط حنانه

روستای حلیمه جان

سلام ما 2 یا3 هفته پیش با ماشین شوهر عمه ام به روستای حلیمه جان که در نزدیکی رشت است رفتیم انجا خیلی قشنگ بود و خوش گذشت یک عالمه با دختر عمه ام زهراا والیبال بازی کردم وبعد به امامزاده هاشم رفتیم 

و من و زهرا دستبند تاسی گرفتیم

  • عکس 


دوست دارم

دوست دارم دریا بشم
خونه ی ماهیا بشم
دوست دارم صحرا بشم
لونه ی حیوونا بشم
دوست دارم پاییز بشم 
فصل اغاز دبستان و گشودن کتاب
دوست دارم دنیا بشم
در دل من خاک باشد و زمان

سروده در 90/5/20 توسط حنانه

ماهی

یه ماهی دارم 
خیلی قشنگه 
پولکای اون 
رنگا وارنگه
سفید و ابی 
سبز قشنگه
ماهی قرمز من 
خیلی زرنگه
سروده در 91/6/7 در خانه ی مادر بزرگ مادری توسط حنانه


دویدم و دویدم (شعر طنز )


(شعر طنز )

دویدم و دویدم 

به هیچی نرسیدم
شدم علاف کوچه
گدای ور شکسته
نصف تنش وا رفته
دور جهانو گشته
از همه جا بی خبر
رفته به قصد سفر
دویدم و دویدم
به هیچی نرسیدم
 
سروده در 92/3/4 تو.سط حنانه

تیک و تاک


تیک و تاک ساعتم

تیک و تاک زندگی

تیک و تاک دفترم 

تیک و تاک سادگی

باز جارو می کند 

باد توی راه را

باز پارو می کند

برف روی بام را

سر زده از شاخه ها

جیک و جیک جوجه ها

سر زده از سبزه ها 

بع بع بزغاله ها

زندگی زیباست 

خانه و کاشانه ام اینجاست 

عشق می گوید 

بمان 


سروده در 92/2/19 توسط حنانه


در تکاپوی بهار

بر دفترم نقش زدم 

خورشید دنیا را

گل های نیلوفر

مرداب زیبا را

مه   .باران . بهار

ابر . باد  .جویبار

ماهی قرمز تنگ

لاله های شاخسار

طوطی و زاغ و کلاغ

بر فراز چشمه سار

دخترک در کوچه ها

در تکاپوی بهار

رود و چشمه ها روان

شعر زیبا برگ راز

تخته سنگ سخت سر 

بر سر دالان اب 



سروده در 92/3/2 توسط حنانه


افتاب پرست

فکر نکن خودرا همرنگ تو کرده ام

من افتاب پرستم

ترسیده ام

استتار کرده ام


سروده در92/3/11 توسط حنانه

اگر

خدایا دستم را بگیر 

مبادا رهایم کنی

خودت می دانی 

اگر بیفتم چه می شود



  • سروده در 92/3/22 توسط حنانه

اولین پست

من حنانه هستم و در منجیل زندگی می کنم تو کانون هم عضو هستم منجیل در  استان گیلان و در شهرستان رود بار قرار دارد 

  1. من می خواهم کارهایم را در این وبلاگ به نمایش بگذارم و خوشحال می شوم به ان نظر بدهید